
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۳۵۲
۱
چشم تو که پروای نظر باز ندارد
چون است که از سرمه نظر باز ندارد
۲
اهل دل وحرف گله آمیز محال است
در قافله ما جرس آواز ندارد
۳
طومار شکایت چه به دستش دهی ای دل
پروای سر زلف خود از ناز ندارد
۴
چون رو به ره شوق گذاریم که از ضعف
رنگ رخ ما قوت پرواز ندارد
۵
گل آب شد از ذوق نواسنجی بلبل
آتش اثر شعله آواز ندارد
۶
هر کس نتواند به تو حال دل خود گفت
هر تیغ زبان جوهر این راز ندارد
۷
کبکی که نریزد ز لبش قهقهه شوق
شایستگی چنگل شهباز ندارد
۸
صائب من وتو بلبل دستان زن شوقیم
ما را ز نوا فصل خزان باز ندارد
تصاویر و صوت



نظرات