
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۳۵۳
۱
صبح ازل این طرف بنا گوش ندارد
شام ابد این زلف سیه پوش ندارد
۲
در پله بینایی آشوب شناسان
دریا خطر سینه پر جوش ندارد
۳
از خامشی من جگرخصم دو نیم است
شمشیر شکوه لب خاموش ندارد
۴
بردار کلاه نمدی از سر بی مغز
کاین خوان تهی حاجت سر پوش ندارد
۵
ای شمع ز پیراهن فانوس برون آی
پروانه ما جرات آغوش ندارد
۶
صائب چه عجب گر سخن از لاف نگوید
می پخته چو گردید سر جوش ندارد
تصاویر و صوت


نظرات