
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۳۵۵
۱
از تلخی می ساغر ما باک ندارد
این حوصله را هیچ کف خاک ندارد
۲
گردن مکش از تیغ که این خانه تاریک
راهی به جز از روزن فتراک ندارد
۳
تلخی بنه از سر که ندارد خطر از تیغ
آن قبه خشخاش که تریاک ندارد
۴
در قلزم هستی نشود مخزن گوهر
هر کس دهن خود چو صدف پاک ندارد
۵
از دل گره غم نگشاید می گلرنگ
از گریه گشایش گره تاک ندارد
۶
دایم ز دل خویش بود رزق حریصان
قارون به کف از گنج به جز خاک ندارد
۷
هم محمل لیلی نشود ناله زارش
هر کس چو جرس سینه صد چاک ندارد
۸
در کام نهنگ ودهن شیر گریزد
صائب سر این مردم بیباک ندارد
تصاویر و صوت

نظرات