صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۳۷۲

۱

دل چون تهی از دردوغم یار توان کرد

این ظلم چسان بر دل افگار توان کرد

۲

هر دل که پرازخون شود از داغ عزیزان

از گریه محال است سبکبار توان کرد

۳

این درد نه دردی است که بیرون رود از دل

این داغ نه داغی است که هموار توان کرد

۴

آن صبر نداریم که خاموش نشینیم

آن زهره نداریم که اظهار توان کرد

۵

ما بیخبران نقش سراپرده خوابیم

ماراچه خیال است که بیدار توان کرد

۶

چون لاله درین سبز چمن داغ جگر سوز

تحصیل به خونابه بسیار توان کرد

۷

اکنون که خبر دارشد از چاشنی درد

مشکل که علاج دل بیمار توان کرد

۸

دستی که گل آلود شد از سبحه تزویر

چون در کمر رشته زنار توان کرد

۹

در معرکه عشق که گردون سپر انداخت

با بیجگری صبر چه مقدار توان کرد

۱۰

قرب خس و خارست جگرسوز وگرنه

سیر چمن از رخنه دیوار توان کرد

۱۱

از روزنه عالم غیب است فتوحات

چون قطع امید از دهن یار توان کرد

۱۲

غم نیز ز بیتابی ما روی نهان کرد

صائب به چه تسکین دل زار توان کرد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۵۴۱

نظرات