
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۳۷۳
۱
از مستی چشم تو چه تقریر توان کرد
این خواب نه خوابی است که تعبیر توان کرد
۲
با دل نگرانی چه قدر راه توان رفت
با پای گرانخواب چه شبگیر توان کرد
۳
کوته بود از ساده دلان خامه تکلیف
بر صفحه آیینه چه تحریر توان کرد
۴
شیرازه سیلاب نگردد خس و خاشاک
ما را چه خیال است که زنجیر توان کرد
۵
می شبنم تلخ است و جگر ریگ روان است
از باده محال است مرا سیر توان کرد
۶
گر جوشن تسلیم بود خواب فراغت
در کام نهنگ و دهن شیر توان کرد
۷
چون اهل دلی نیست درین غمکده صائب
درد دل خود را به که تقریر توان کرد
تصاویر و صوت

نظرات