
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۳۸
۱
خوش آن آزاده کز مردم نهان دارد فقیری را
نسازد گوشه چشم توقع گوشه گیری را
۲
خزان دل را خنک از نوبهاران بیش می سازد
به ایام جوانی هیچ نسبت نیست پیری را
۳
چراغ زندگی را گر جهان افروز می خواهی
مده از دست چون دامان شب ها دستگیری را
۴
میان زنگی و آیینه صحبت در نمی گیرد
به دل های سیه ظاهر مکن روشن ضمیری را
۵
ز معنی های بی صورت، دلت گردد نگارستان
زنی بر سنگ اگر آیینه صورت پذیری را
۶
ندارد حاصلی غیر از پریشان کردن دلها
نهان در خاک کن زنهار تخم خرده گیری را
۷
خودآرا آنچنان بر جامه ابریشمین نازد
که پنداری زبر دارد مقامات حریری را!
۸
به قدر غیرت همکار گیرد اوج هر کاری
ز من دارند صائب عندلیبان خوش صفیری را
تصاویر و صوت


نظرات