
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۳۸۹
۱
در راه توهر کس دل ودین باخته باشد
از زنگ خودی آینه پرداخته باشد
۲
چون تیر خدنگی که پر وبال ندارد
ناقص بود آن سرو که بی فاخته باشد
۳
در بزم نگاری که ز خود صبر ندارد
در خلوت آیینه چه پرداخته باشد
۴
پروای زبان بازی شمشیر ندارد
هر کس ز تحمل سپر انداخته باشد
۵
در عین تمامی بود آماده نقصان
هر ساده عذاری که چو مه ساخته باشد
۶
چون سایه زمین گیر بود روز قیامت
سروی که در اینجا علم افراخته باشد
۷
از عشق شود پاک دل ز قید علایق
ناقص بود آن سیم که نگداخته باشد
۸
در آب حیات آمده بر سنگ سبویش
در بحر حبابی که نفش باخته باشد
۹
از طایر بی بال وپر ما چه گشاید
سیمرغ به جایی که پر انداخته باشد
۱۰
معمور بود خاطر آن کس که چو صائب
با گوشه ویرانه دل ساخته باشد
تصاویر و صوت

نظرات