
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۳۹۷
۱
تا چنددلت برمن مهجور نبخشد
تا کی نگهت برنگه دور نبخشد
۲
پروانه مغرورم ودربزم نسوزم
تا شمع به من مرهم کافور نبخشد
۳
مغزش بخورد پشه نمرد مکافات
فیلی که به نقش قدم مور نبخشد
۴
افسردگی این طوراگر ریشه دواند
ترسم که خزان برشجر طورنبخشد
۵
تا هست گلیم سیه بخت به روزن
خورشید به ویرانه ما نور نبخشد
۶
زودا که شود دنبه گدازاز نظرخلق
آن پهلوی چربی که به ساطور نبخشد
۷
بردار بپیچد به صدآشفتگی تاک
گردور خودآن چشم به منصور نبخشد
۸
زودا که به خاکستر ادبار نشیند
خرمن که به دست تهی مورنبخشد
۹
صائب تو مهیای پریشانی دل باش
این شمع تجلی است که برطورنبخشد
تصاویر و صوت

نظرات