
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۴
۱
غمزهاش افزود در ایامِ خط بیداد را
زنگِ زهرِ جانستان شد تیغِ این جلّاد را
۲
حسن بیرحم است، ورنه دودِ تلخِ آهِ من
آب گرداند به چشم آیینهٔ فولاد را
۳
سادهلوحی بین که میخواهم شکارِ من شود
حلقهٔ چشمی که در دام آورد صیاد را
۴
آتشینرویی که من در زلفِ او دلبستهام
پنجهٔ خورشید سازد شانهٔ شمشاد را
۵
پنجهٔ مژگانِ گیرایی که من دیدم ازو
زر ز دستافشار سازد بیضهٔ فولاد را
۶
آتشِ گُل گر به این دستور گردد شعلهور
سرمه سازد در گلوی بلبلان فریاد را
۷
صائب از روی ارادت هر که تن در کار داد
میکند دستِ نوازش سیلیِ استاد را
تصاویر و صوت

نظرات
مظفر محمدی الموتی خشکچالی