
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۴۰۴
۱
جمعی که دراندیشه آن چشم خمارند
در پرده دل شب همه شب باده گسارند
۲
هر چند که در پرده شرمندنکویان
چون باز نظر دوخته در فکر شکارند
۳
لاغر کن دلها ز سرینهای گرانسنگ
فربه کن غمها ز میانهای نزارند
۴
در ریختن دل همه چون باد خزانند
در پرورش جان همه چون ابر بهارند
۵
یارب نرسد گرد غمی بر دل ایشان
هر چند غم صائب بیچاره ندارند
نظرات