
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۴۰۹
۱
حکم است که کار شب آدینه بسازند
کار خرد از باده دیرینه بسازند
۲
دریا به نظر تنگتر از چشم حباب است
کم ظرف کسانی که به گنجینه بسازند
۳
خوش وقت گروهی که ز اسباب تعلق
چون نافه به یک خرقه پشمینه بسازند
۴
این قوم خودآرا که کنون برسردستند
وقت است نگین خوداز آیینه بسازند
۵
گنجینه دل را که پی گوهر مهرست
حیف است که پراز خزف کینه بسازند
۶
واعظ تو همان در درک الاسفل جهلی
بهرتو اگرمنبر صد زینه بسازند
۷
امسال گلی برسربازار نیامد
مرغان به همان مستی پارینه بسازند
۸
جز صورت قاتل نکندعکس پذیری
از سنگ مزارم اگرآیینه بسازند
۹
صائب دل او صاف شداز ناله گرمم
از سنگ بودرسم که آیینه بسازند
تصاویر و صوت

نظرات