
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۴۲۲
۱
گر یار ز احوال من آگاه نمی بود
درد من سودازده جانکاه نمی بود
۲
جا در دل او دارم واز من خبرش نیست
ای کاش مرا در دل اوراه نمی بود
۳
از سردی آه است که جان می برم از اشک
می سوخت مرا اشک اگر آه نمی بود
۴
عاشق گهر اشک به دامان که می ریخت
گر دامن اقبال سحرگاه نمی بود
۵
دردست به مقصود رساننده سالک
گر درد نمی بود به حق راه نمی بود
۶
در قبضه آه است کلید در مقصود
ای وای به من صائب اگر آه نمی بود
تصاویر و صوت



نظرات