
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۴۲۸
۱
آه از دل جویای تو بیتاب برآید
غواص نفس سوخته از آب برآید
۲
قانع به شکایت نگشاید لب خود را
زین زخم محال است که خوناب برآید
۳
در روز چسان جلوه کند کرم شب افروز
با روی تو چون ماه جهانتاب برآید
۴
از آه اثر در دل معشوق توان کرد
گوهر اگر از بحر به قلاب برآید
۵
از تشنه لبی رفت مرا دست ودل از کار
جایی که ز ناخن به زمین آب برآید
۶
بی خواست تراوش کند آه از دل پرخون
غواص نفس سوخته ازآب برآید
۷
در دیده صیاد بهشتی است کمینگاه
زاهد به چه تقریب به محراب برآید
۸
بیقدر گرامی شود از گوشه عزلت
باران ز صدف گوهر سیراب برآید
۹
صائب چه کند حوصله با زور می ناب
ویرانه کی از عهده سیلاب برآید
تصاویر و صوت

نظرات