
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۴۳۴
۱
از سفره قسمت لب نانش لب گورست
دندان حریصی که به صد سال برآید
۲
تا دخل نباشد نتوان خرج نمودن
کز بستگی گوش زبان لال برآید
۳
رخسار تو هر گاه بر آیینه کند پشت
ز آیینه نفس سوخته تمثال برآید
۴
در زیر فلک همت عالی نتوان یافت
در بیضه محال است پر و بال برآید
۵
صائب شود امید من سوخته دل بیش
روزی که خط سبز ازان خال برآید
۶
آن روز ز دل شهپر اقبال برآید
کز دامگه رشته آمال برآید
۷
کامی که برآید ز خسیسان نظر تنگ
آبی است که از چاه به غربال برآید
۸
گردد خنک از شکوه خونین جگر گرم
از عهده تب عقده تبخال برآید
۹
با صد دل بی غم چه کند یک دل غمگین
دیوانه محال است به اطفال برآید
تصاویر و صوت

نظرات