
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۴۳۶
۱
خوب است که بی رنج طلب کام برآید
آن کام چه ارزد که به ابرام برآید
۲
آتش نفسان گوش به تعظیم بگیرند
هرجا که من سوخته را نام برآید
۳
ریزند کواکب چو عرق از رخ گردون
آن روز که خورشید تو بر بام برآید
۴
نقش قدمش شمع ره گرمروان است
از شوق تو آن کس که ز آرام برآید
۵
در باده اگر سرمه نریزد ادب عشق
فریاد اناالحق ز لب جام برآید
۶
شرمنده ام از عشق که با شغل دوعالم
نگذاشت کباب دل من خام برآید
۷
از گردش چشم تو دل چرخ فروریخت
چون حوصله از عهده این جام برآید
۸
صائب چو ز اندیشه روزی است مرا رزق
زینم چه که برگرد جهان نام برآید
تصاویر و صوت

نظرات