صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۴۳۷

۱

حاشا که زعاشق سخن کام برآید

از سینه آتش نفس خام برآید

۲

بالیدن نخل تو ز پیوند دل ماست

این سرو ز آغوش به اندام برآید

۳

بگذشت ز تلخی همه ایام نشاطم

چون طفل یتیمی که به دشنام برآید

۴

یک چشم زدن چشم تو غایب ز نظر نیست

آهو که گمان داشت چنین رام برآید

۵

شیران جهان گردن تسلیم گذارند

از سلسله زلف تو چون نام برآید

۶

در فکر اثر باش که چون دور کند چرخ

آوازه جمع از دهن جام برآید

۷

بااینهمه آتش که نهان در جگر اوست

صائب که گمان داشت چنین خام برآید

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۵۷۲

نظرات