
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۴۵۹
۱
پروای خط مشکین آن دلرباندارد
اندیشه از سیاهی آب بقا ندارد
۲
با راستی توان برد از پیش کار حق را
موسی سلاح دیگر غیر از عصا ندارد
۳
ظالم ز سختی دل بر کوه پشت داده است
غافل که بیمی از سنگ تیر دعا ندارد
۴
انگشت اعتراض است کوته ز گوشه گیران
در خانه کمان تیر بیم خطا ندارد
۵
دل واپسی فزون است سرکردگان ره را
پیرو چو پیشوایان رو بر قفا ندارد
۶
آیینه با عذارش خود را کند برابر
رویی که سخت افتاد شرم وحیا ندارد
۷
از حسن وعشق باشد پیرایه این جهان را
بی عندلیب وگل باغ برگ ونوا ندارد
۸
عجز آورد به محراب روی گناهکاران
عامل چو گشت معزول دست ازدعا ندارد
۹
مشکل بود کمان را تیر خدنگ کردن
امید راست گشتن قددوتا ندارد
۱۰
صائب چو عمر خودرابربادمی دهی تو
یک گل ازین گلستان بوی وفا ندارد
تصاویر و صوت

نظرات