
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۴۶۹
۱
چون آفتاب هر کس روشن ضمیر باشد
ذرات عالم اورا فرمان پذیرباشد
۲
نقش مرادعالم در خانه اش زند موج
آن را که بالش از خشت فرش از حصیرباشد
۳
دشمن مطیع گردد چون نفس شد مسخر
مارست تازیانه مرکب چو شیرباشد
۴
فقرست و تنگدستی سرمایه شجاعت
از آدمی گریزد شیری که سیر باشد
۵
از دشمن ملایم زنهار برحذر باش
چون سگ خموش افتادناگاه گیرباشد
۶
ازطبع سرکه تندی بیرون نمی برد سال
جاهل همان گزنده است هرچندپیرباشد
۷
کف را چه وزن باشدپیش شکوه دریا
در چشم بی نیازان دنیا حقیر باشد
۸
تا در بساط هستی یک مرغ می زند بال
حاشا که دیده دام از صید سیرباشد
۹
از بند اعتبارات هرکس برون نیاید
گربرفلک برآیدصائب اسیرباشد
تصاویر و صوت


نظرات