صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۴۷

۱

غنیمت دان درین وحشت سرا خلوت گزینی را

که از پوشیدن چشم است عینک دوربینی را

۲

تو از تن پروری بار زمین گردیده ای، ورنه

به کاهش می توان کرد آسمانی این زمینی را

۳

ز ناهمواری آرد ساده لوحی راه را بیرون

نمی باشد ثمر جز عقده دل خرده بینی را

۴

به باد بی نیازی می رود جمعیت خرمن

نمی باشد خطر از برق آفت خوشه چینی را

۵

ندارد نامداری حاصلی غیر از سیه رویی

غنیمت می شمارد خاتم ما بی نگینی را

۶

ندارد شکوه ای از تیره بختی ها دل عارف

که خواهد از خدا آیینه خاکسترنشینی را

۷

محال است از سر بی مغز سودا را برآوردن

که نتوان از خمیر آورد بیرون موی چینی را

۸

گهر از ته نشینی یافت صائب این سرافرازی

سبک قدری چو کف لازم بود بالانشینی را

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۲۴۵

نظرات