
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۴۸۴
۱
گل همیشه بهار سخن زوال ندارد
چمن صفای پریخانه خیال ندارد
۲
کدام لاله درین لاله زار هست که داغش
سخن به مردمک دیده غزال ندارد
۳
شکست هم گهران نیست کار بحرنژادان
وگرنه موج غمی از شکست بال ندارد
۴
دلیل بادیه گردان حیرت است سیاهی
بلای دیده بود چهره ای که خال ندارد
۵
گرفته ایم رگ خواب تاروپودجهان را
لباس مخمل واطلس حضور شال ندارد
۶
چه شد که قامت من شد دوتا ز سنگ ملامت
ریاض عشق به این راستی نهال ندارد
۷
نسیم زنده دلی نیست در قلمرو غفلت
عمارت دل تن پروران شمال ندارد
۸
به خاکساری ما رشک می برند بزرگان
که می ز جام گوارایی سفال ندارد
۹
زبان موج چرا بسته است بحر ز پرسش
اگر شکسته سفالی لب سؤال ندارد
۱۰
به نقد حال چو صائب کسی که کرد قناعت
غم گذشته واندیشه مال ندارد
تصاویر و صوت

نظرات