
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۴۸۹
۱
خوشا دلی که در اندیشه جمال تو باشد
که در بهشت بود هر که در خیال تو باشد
۲
سعادتی که دهد خاکمال بال هما را
در آن سرست که در سایه نهال تو باشد
۳
به هیچ نفش ونگاری نظر سیاه نسازد
دلی که آینه حسن بی مثال تو باشد
۴
ز وحشت تو گرفتند خلق دامن صحرا
که تازیانه دلها رم غزال تو باشد
۵
چه لازم است ترا تلخی خمار کشیدن
که خون بیگنهان باده حلال تو باشد
۶
چنان ز حسن تو گردید تنگ کار به خوبان
که مه ز هاله حصاری ز انفعال تو باشد
۷
فروغ برق شمارد نشاط هر دو جهان را
دلی که مایه خوشحالیش ملال تو باشد
۸
چه نسبت است ندانم ترا به چشمه حیوان
که روز هر که سیه شد شب وصال تو باشد
۹
نصیب شبنم صائب ز آفتاب جمالت
همین بس است که پرواز او به بال تو باشد
تصاویر و صوت


نظرات