صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۴۹۱

۱

مباد روی تو از پرده حجاب بر آید

قیامت است چو از مغرب آفتاب بر آید

۲

من آن زمان به فراغت بر آورم نفس از دل

که بوی سوختگی از دل کباب بر آید

۳

اگر سخن ز کسادی نشد به خاک برابر

چرا بهم چو زنی گرد از کتاب بر آید

۴

نسیم زلف ترا گر گذاربر ختن افتد

نفس گداخته از پوست مشک ناب بر آید

۵

سیاهی از دل سالک رود به گوشه نشینی

ستاره از ته این ابر آفتاب بر آید

۶

مگر برند به دوزخ مرا سوال نکرده

وگر نه کیست که از عهده جواب بر آید

۷

که می تواند ازان روی دلفریب گذشتن

که از نظاره او عمر از شتاب بر آید

۸

گشود پرده ز رخسار حشر صرصر آهم

نشد که روی تو بیرحم از نقاب بر آید

۹

به جد وجهد توان راه عشق برد به پایان

اگر ز زلف به شبگیر پیچ وتاب بر آید

۱۰

اگر فتد به غلط راه جغد در دل تنگم

نفس گداخته صائب ازین خراب بر آید

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۵۹۸

نظرات