صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۵۵۵

۱

زخم را آماده شو چون شد مساعد روزگار

کزکجی بیش است عیب راستی در تیرمار

۲

می زند ناخن به داغ عشق،سیر لاله زار

شاخ وبرگی می دهد دیوانگی را نو بهار

۳

در بیابانی که مارا می دواند شور عشق

کوهکن با بیستون طفلی بود دامن سوار

۴

پیر کنعان ار نظر بازی ندارد شکوه ای

پاکبازست از پشیمانی حریف این قمار

۵

حلقه زهگیر شد قد خدنگ سرو را

طوق قمری ز انفعال قامت موزون یار

۶

همچو مستان سر به پای یکدگر بنهاده اند

در حریم نرگس بیمار او خواب و خمار

۷

غنچه هر وقتی که خواهد می تواند گل شدن

گل نگردد غنچه، دل را از شکفتن پاس دار

۸

جای خود را تا به چشم فتنه جوی او سپرد

در شکر خواب فراغت رفت چشم روزگار

۹

از دل ما بیقراری گرد کلفت می برد

می زداید آستین موج از دریا غبار

۱۰

گرچه عقل و هوش و دین و دل به پای او فشاند

می کشد شرمندگی صائب همان از عشق یار

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۲

نظرات