صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۵۷۱

۱

من نمی آیم به هوش از پند، بیهوشم گذار

بحر من ساحل نخواهد گشت، در جوشم گذار

۲

گفتگوی توبه می ریزد نمک در ساغرم

پنبه بردار از سر مینا و در گوشم گذار

۳

از خمار می گرانی می کند سر بر تنم

تا سبک کردم سبوی باده بر دوشم گذار

۴

کرده ام قالب تهی از اشتیاقت عمرهاست

قامت چون شمع در محراب آغوشم گذار

۵

گر به هوشیاری حجاب حسن مانع می شود

در سرمستی سری یک بار بر دوشم گذار

۶

شرح شبهای دراز هجر از زلف است بیش

پنبه ای بر لب از آن صبح بنا گوشم گذار

۷

می چکد چون شمع صائب آتش از گفتار من

صرفه در گویایی من نیست، خاموشم گذار

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۲

نظرات

user_image
محمود
۱۳۹۱/۰۷/۰۵ - ۱۶:۳۵:۰۳
ان من البیان لسحر این غزل بیت شوزناک است و در حقیقت زبانحال عاشق دلسوخته و واله معشوق است تا جایی که خود را ناتوان از شرخ دلسوختگی میبیند و خاموشی را ترجیح میدهد می‌چکد چون شمع صائب آتش از گفتار منصرفه در گویایی من نیست، خاموشم گذار
user_image
محمود
۱۳۹۱/۰۷/۰۵ - ۱۶:۳۵:۵۷
این غزل بغایت سوزناک است
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۲/۱۱/۰۸ - ۲۳:۰۰:۵۳
گفتگوی توبه می ریزد نمک در ساغرمپنبه بردار از سر مینا و در گوشم گذاراز خمار می گرانی می کند سر بر تنمتا سبک کردم سبوی باده بر دوشم گذار