
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۵۸۴
۱
از خرام ناز منت بر زمین دارد بهار
هر طرف صد خرمن گل خوشه چین دارد بهار
۲
تختش از بادست و چتر از ابر و لشکر از پری
اسم اعظم چون سلیمان بر نگین دارد بهار
۳
یک نفس یک جا ز شوخیها نمی گیرد قرار
طرفه گلگونها ز گل در زیر زین دارد بهار
۴
می تواند یک نفس تسخیر کرد آفاق را
صبح اقبالی چو شاخ یاسمین دارد بهار
۵
نامه ای سربسته از هر غنچه نشکفته ای
از برای بلبلان در آستین دارد بهار
۶
از دل و دین می کند بی برگ هر کس را که یافت
دست تاراج خزان در آستین دارد بهار
۷
خنده های دلگشا صائب بود در سینه اش
گر به ظاهر بر جبین از غنچه چین دارد بهار
تصاویر و صوت

نظرات