
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۵۹۷
۱
از فروغ ماه می گردد به آب وتاب ابر
جلوه شکر کند باشیر، در مهتاب ابر
۲
گر چنین بندد به خشکی کشتی احسان محیط
یکقلم چون کاغذ ابری شود بی آب ابر
۳
در گره بسته است دریا آب خود راچون گهر
خشک می آید برون از بحر چون قلاب ابر
۴
پیش ازین می ریخت ازدستش گهر بی اختیار
درزمان کشت ما شد گوهر نایاب ابر
۵
خازن گوهر ندارد از ترشرویی گزیر
بر سیاهی می زند چون می شود شاداب ابر
۶
می کند دلهای شب در گریه طوفان، دیده ام
می شود گویا به چشمم پرده های خواب ابر
۷
در زمان تنگدستی دل به حق روی آورد
روبه دریا می رود چون می شود بی آب ابر
۸
زیر بارمنت احسان، نمی ماند کریم
وام دریا راکند تسلیم از سیلاب ابر
۹
در کف دست کریمان نیست گوهر راقرار
قطره را از بیقراری می کند سیماب ابر
۱۰
آبرو صائب نریزد پیش دریا بعد ازین
گر شود از دیده خونبار من سیراب ابر
تصاویر و صوت

نظرات