
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۶۱۸
۱
هرطرف صد راه پیما هست سر گردان خضر
تاکه راافتد درین وادی به کف دامان خضر
۲
بی رفیقان موافق آب خوردن سهل نیست
می دهد یادازخجالت جلوه پنهان خضر
۳
قسمت آیینه از آب روان جز زنگ نیست
رزق اسکندر نگردد چشمه حیوان خضر
۴
سعی در تعمیر دیوار یتیمان کن که شد
ایمن ازسیل فنا زین رهگذربنیان خضر
۵
دستگیری فیضها دارددرین ظلمت سرا
تا به دامان قیامت می کشد دوران خضر
۶
تا نگرددسبز در جوی توآب زندگی
خشک بگذر زینهار از چشمه حیوان خضر
۷
تا چه باشد هستی ده روزه ماخاکیان
چون بنابر آب دارد عمر جاویدان خضر
۸
می کنم داغ عزیزان زندگی راناگوار
آه افسوسی است مد عمر بی پایان خضر
۹
آه کز بیمایگی در دفتر ایجاد نیست
مد احسانی بغیر ازعمر جاویدان خضر
۱۰
سبز گردد کشت امیدش زآب زندگی
هرکه شد صائب درین مهمانسرا مهمان خضر
تصاویر و صوت


نظرات