
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۶۴
۱
زهی ز اندیشه لعل تو پرخون جام فکرتها
ز خط عنبرینت پشت بر دیوار، حیرتها
۲
دل عارف غبارآلوده کثرت نمیگردد
نیندازد خلل در وحدت آیینه صورتها
۳
محیط از چهره سیلاب گرد راه میشوید
چه اندیشد کسی با عفو حق از گرد زلتها؟
۴
چنین آن حسن عالمسوز اگر بیپرده خواهد شد
برون میآورد وحدتگزینان را ز خلوتها
۵
نگنجد در قبا عاشق، وگرنه از برای ما
مهیا کردهاند از اطلس افلاک خلعتها
۶
درآ در حلقه اهل نظر تا روشنت گردد
که در بیماری چشم نکویان است حکمتها
۷
ادب بند زبان عرض مطلب میشود صائب
وگرنه خامه ما در گره دارد شکایتها
تصاویر و صوت


نظرات