صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۶۴۴

۱

به نادانی کند اقرارهرکس هست داناتر

زحیرت پرده خواب است هر چشمی که بیناتر

۲

نهفتم دردل صد پاره رازعشق ازین غافل

که بوی گل زبرگ گل شود صد پرده رسواتر

۳

به پیری گفتم ازدامان دنیا دست بردارم

ندانستم که درخشکی شود این خار گیراتر

۴

زسنگینی شودکم لنگر تمکین فلاخن را

دل دیوانه از بند گران گرددسبکپاتر

۵

مکن فکر اقامت درجهان گربینشی داری

که از ریگ روان کوه است اینجا دشت پیماتر

۶

رعونت از شکست آرزو شد نفس راافزون

که سازد آتش افسرده را خاشاک رعناتر

۷

یکی صد شد زحرف تلخ،شور آن لب میگون

که از تلخی می گلرنگ می گردد گواراتر

۸

ریاض حسن او آب وهوای سرکشی دارد

که باشد سبزه خوابیده اش از سرو رعناتر

۹

نبندد حجت ناطق زبان منکران ،ورنه

زعیسی روی شرم آلود مریم بود گویاتر

۱۰

سفیدیهای مو غماز گردد رو سیاهی را

که باشد در میان شیر خالص موی رسواتر

۱۱

زبال افشانی پروانه روشن می شود صائب

که عاشق درفراق از وصل می باشد شکیباتر

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۲۹۹

نظرات

user_image
محمد مرادی
۱۳۹۵/۰۶/۱۸ - ۱۶:۲۵:۴۰
در بیت ماقبل آخر شاید بتوان گفت واژه ی غماز ایهام تناسب دارد.معنای اولیه ای که در ذهن می رسد کرشمه و ناز است که با مو تناسب دارد ولی دقت که شود می فهمیم که غماز در این جا به معنی سخن چین است.یعنی این که موی سیاه عامل افشاگر بدی هاست .در ضمن بیت اسلوب معادله هم دارد