
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۶۶
۱
به یک پیمانهٔ می، کرد ساقی حل مشکلها
به یک ناخن، گره وا کرد ماه عید از دلها
۲
غزالی نیست بیخلخال در دامان این صحرا
ز بس پاشید از زور جنون من سلاسلها
۳
طلبکار تو چون سیلاب آرامش نمیداند
سرانجام اقامت میکند بیهوده، منزلها
۴
اگر داری طمع کز بینیازان جهان گردی
مشو در پرده شب غافل از دریوزه دلها
۵
عبث جان میکنم، در خاک و خون بیهوده میغلتم
نثاری نیست در طالع مرا چون رقص بسملها
۶
ضعیفان را به منزل میرساند بی پر و بالی
ز کف خاشاک را آماده در بحرست ساحلها
۷
چو عشق افتاد خالص، سنگ را دل نرم میسازد
کسی پروانه را مانع نمیگردد ز محفلها
۸
صدف بیابر هیهات است از دریا گهر گیرد
مده تا ممکن است از دست، دامان وسایلها
۹
ز من رو میکند در پرده پنهان یار، ازین غافل
که من کیفیت دیدار مییابم ز حایلها
۱۰
دلی کز عشق دارد درد و داغی، میشود ظاهر
نمایان است صائب محمل لیلی ز محملها
تصاویر و صوت

نظرات