صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۶۶۳

۱

نیست بیرون ز تو مقصود، تکاپو بگذار

چند روزی سر خود بر سر زانو بگذار

۲

با حجاب تن خاکی نتوان واصل شد

کوزه خود بشکن، لب به لب جو بگذار

۳

لعل و یاقوت درین داد و ستد سنگ کم است

وصل یوسف طلبی جان به ترازو بگذار

۴

نقطه را دایره عیش ز پرگار بود

سر سودازده را در قدم او بگذار

۵

خون شود مشک ز همصحبتی ناف غزال

دل خون گشته به آن حلقه گیسو بگذار

۶

منه آینه به زانو چو زنان گر مردی

غنچه شو،روی در آیینه زانو بگذار

۷

حسن از دایره عشق نباشد بیرون

نعل وارون مزن ای فاخته ،کوکو بگذار

۸

عاشقان رابه اشارت بود ربط دگر

هرچه نتوان به زبان گفت به ابرو بگذار

۹

بیش ازاین رنج سخن برلب نازک مپسند

شغل گفتار به آن چشم سخن گو بگذار

۱۰

روی در دامن صحرا کن و از حلقه زلف

طوق چون فاخته برگردن آهو بگذار

۱۱

نیست صائب به زر و سیم گران باده لعل

صرفه در کوی خرابات بیک سو بگذار

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۷۰

نظرات