
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۶۶۷
۱
چین پیشانی ما شد مه عید آخر کار
آن چه می جست دل غمزده، دید آخر کار
۲
بی نسیم سحری غنچه ما خندان شد
قفل از پره خود ساخت کلید آخر کار
۳
ماه عیدی که ز آفاق طلب می کردیم
از غبار دل ما گشت پدید آخر کار
۴
دانه سوخته ماز عرق ریزی سعی
چون شرر از جگر سنگ دمید آخر کار
۵
آب شد گرچه دل شبنم ما از گردش
اینقدر شد که به خورشید رسید آخر کار
۶
ورق دیده یعقوب همین مضمون است
که شود صبح طرب چشم سفید آخر کار
۷
گرچه از چهره گل شبنم ما دور افتاد
به لب تشنه خورشید رسید آخرکار
۸
کاش در جوش گل از خاک مرا بر می داشت
پرو بالی که به فریاد رسیدآخرکار
۹
ثمر تلخی ایام تهیدستی بود
ازنبات آنچه چشاندند به بید آخرکار
۱۰
از وصال رخ او کامرواشد صائب
انتقام خود از ایام کشید آخرکار
تصاویر و صوت


نظرات