
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۶۶۸
۱
ای رخت شسته تر از دامن مهتاب بهار
چشم مخمور تو گیرنده تر از خواب بهار
۲
ابر خشکی است که در شوره زمین می گردد
باگل روی تو شادابی مهتاب بهار
۳
مستی چشم تورا رطل گران حاجت نیست
بی نیازست ز افسانه شکر خواب بهار
۴
برق خاروخس تقوی است شکرخنده گل
سیل ناموس بود چهره شاداب بهار
۵
لازم عهد جوانی است سیه کاریها
روشن است این سخن از تیرگی آب بهار
۶
پیش ازان دم که خزان زرد کند رخسارش
آب ده چشم ز خورشید جهانتاب بهار
۷
عقل پیری ز من ایام جوانی مطلب
که در ایام خزان صاف شود آب بهار
۸
جگر سوخته لاله خبر می بخشد
صائب ازشعله دیدار جگر تاب بهار
تصاویر و صوت

نظرات
محمدکاظم کاظمی