
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۶۷
۱
اگر مردی مرو در پرده ناموس چون زنها
که دود عود از خامی گریزد زیر دامنها
۲
ز اقبال جنون آوردهام بیرون ز صحرایی
سر خاری که خون آرد برون از چشم سوزنها
۳
تو با این روی آتشناک، مپسند آفتاب من
که ماند در سیاهی تا قیامت داغ روزنها
۴
دماغی چون چراغ تنگدستان میبرم بیرون
ازان وادی که از ریگ روان گیرند روغنها
۵
به تیغ کهکشان دارد فلک نازش، نمیداند
که میباشد سلاح پُردِلان در دست دشمنها
۶
سحاب آبستن بحرست و بحر بستن گوهر
چه آب رو طمع داری ازین آلوده دامنها؟
۷
چرا از من دلی گردد غبارآلود ای همدم؟
مدار آیینه پیش لب مرا هنگام رفتنها
۸
به اشک و آه میگیرم پناه از دشمنان صائب
چسان تنها برون آید کسی از عهده تنها؟
تصاویر و صوت

نظرات
محسن حیدرزاده جزی