
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۶۷۲
۱
جام در دور به اندازه مخمور بیار
پیش آشفته دماغان سرپرشور بیار
۲
نشد از مرهم کافور خنک سینه ما
کف خاکستری از انجمن طور بیار
۳
جلوه در دیده پوشیده کند شاهد غیب
تحفه باد سحر، غنچه مستور بیار
۴
جامه کعبه به زنار رفو نتوان کرد
نظری پاکتر از چهره منظور بیار
۵
روزگاری است که ازلای قدح محرومیم
مرهمی از پی این سینه ناسور بیار
۶
خویشتن را چو فکندی همه درخاک تواند
این که برخصم کنی زور، به خود زور بیار
۷
سخن عشق کجا، حوصله عقل کجا
توشه ای در خور تاب کمر مور بیار
۸
این که در دامن صحرای طلب می گردی
زور بر دست دعا در شب دیجور بیار
۹
چون کنی عزم صفاهان ز خراسان صائب
برگ سبزی به من از خاک نشابور بیار
تصاویر و صوت

نظرات