
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۶۷۴
۱
برفروز از می و زنگ از دل آگاه ببر
بر فلک جرعه بیفشان کلف از ماه ببر
۲
ثمری نیست دل خام که بر شاخ رسد
چند روزیش به آتشکده آه ببر
۳
فیض، پروانه هر شمع تنک پرتو نیست
از دل چراغی به سر راه ببر
۴
رزق لب تشنه ارباب توکل باشد
بگذر از دلو ورسن، یوسف ازین چاه ببر
۵
خبرحسرت آغوش تهیدست مرا
یک ره ای هاله بیدرد، به آن ماه ببر
۶
صیقل آینه سینه بود روی گشاد
حاجت خویش به دیوان سحرگاه ببر
۷
صائب از چرخ شکایت ز جوانمردی نیست
این غبار از دل آگاه به یک آه ببر
تصاویر و صوت

نظرات