
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۶۷۷
۱
چشم آرام مدارید ز سر منزل عمر
که سبکسیرتر ازموج بود ساحل عمر
۲
سیل ازکوه گرانسنگ به تعجیل رود
خواب غفلت نشود سنگ ره محمل عمر
۳
همچو برگی که پریشان شود ازبادخزان
نیست غیر ازکف افسوس مرا حاصل عمر
۴
ازنسیم پر پروانه شود پا به رکاب
بی ثبات است ز بس روشنی محفل عمر
۵
نتوان ریگ روان را ز سفر مانع شد
دل مبندید به آسودگی منزل عمر
۶
دایم از داغ عزیزان جگرش پرخون است
هرکه چون خضر دراین نشأه بود مایل عمر
۷
خبر عمر ز هم بیخبران می گیرند
هیچ کس نیست که گیرد خبر ازحاصل عمر
۸
کیسه چون غنچه براین خرده چه دوزی صائب؟
که درخشیدن برق است چراغ دل عمر
تصاویر و صوت

نظرات