صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۶۸۴

۱

چو شمع، جان ز نسیم سحر دریغ مدار

ز دوستان سبکروح سر دریغ مدار

۲

ز بوی سوختگی روح تازه می گردد

ز شمع خرده جان چون شرر دریغ مدار

۳

درین حدیقه اگر دوستدار چشم خودی

نظر ز مردم روشن گهر دریغ مدار

۴

یکی است کام نهنگ و صدف درین دریا

ز هر که لب بگشاید گهر دریغ مدار

۵

به کار دشمن خونخوار خود گره مپسند

ز هیچ آبله ای نیشتر دریغ مدار

۶

به یک نظر سر شبنم به آفتاب رسید

توجه از من بی پا وسر دریغ مدار

۷

جبین روشن خورشید لوح تعلیمی است

که روی زرد خود از هیچ در دریغ مدار

۸

چو آفتاب اگر میل تاج زر داری

ز هیچ ذره فروغ نظر دریغ مدار

۹

شکوفه گل ز وصال ثمر به ریزش چید

ز خاک راهگذر سیم و زر دریغ مدار

۱۰

سری ز رخنه دیوار باغ بیرون کن

ز هیچ راهنوردی ثمر دریغ مدار

۱۱

درین دو هفته که میراب این چمن شده ای

نظر ز صائب آتش جگر دریغ مدار

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۸۰

نظرات