
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۶۹۳
۱
اگر چه چهره بود بی نقاب روشنتر
شود عذار بتان از حجاب روشنتر
۲
ز لفظ، معنی نازک برهنه تر گردد
رخ لطیف تو شد از نقاب روشنتر
۳
بجز عرق که کند گل زروی یار، که دید
ستاره ای که بود ز آفتاب روشنتر؟
۴
صفای روی تو از خط سبز افزون شد
که در بهار بود ماهتاب روشنتر
۵
سیاه گشت ز پیری روان روشن من
اگر چه فصل خزان است آب روشنتر
۶
ز گریه گفتم گردد دلم خنک، غافل
که گردد آتش از اشک کباب روشنتر
۷
شود فزون ز نگین خانه آب و رنگ گهر
که در پیاله نماید شراب روشنتر
تصاویر و صوت


نظرات