
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۶۹۸
۱
ربوده است مراذوق جستجوی دگر
برون ز شش جهت افتاده ام به سوی دگر
۲
مرابه سوختگان رهنما شوید،که نیست
دماغ خشک مرا سازگاربوی دگر
۳
میسرست مراچون به بحرپیوستن
چرا چوآب روم هرزمان به جوی دگر
۴
جز این که محو کنم ازدل آرزوهارا
نمانده است مرا دل آرزوی دگر
۵
نشسته دست زدنیا مکن پرستش حق
که این نماز ندارد جزاین وضوی دگر
۶
چوزاهدان نکنم بندگی برای بهشت
زرنگ وبو نگریزم به رنگ وبوی دگر
۷
برون نرفته زتن جان ،دلی به دست آور
که این شراب ندارد جز این سبوی دگر
۸
جز آستانه عشق است شوره زار،جهان
مریز آب رخ خود به خاک کوی دگر
۹
برون زشش جهت است آنچه قبله گاه دل است
چه التفات کنی هرنفس به سوی دگر
۱۰
به گفتگو نرود کارعشق پیش و مرا
نمی کشد دل غمگین به گفتگوی دگر
۱۱
بس است درد طلب چاره جو ترا صائب
مباش در پی تحصیل چاره جوی دگر
تصاویر و صوت

نظرات