
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۷
۱
میگدازد خونِ گرمم نشترِ فَصّاد را
میکند از آب عریان، دشنهٔ فولاد را
۲
سرو از قمری به سر صد مشتِ خاکستر فشاند
تا به سنبل راه دادی شانهٔ شمشاد را
۳
این گلِ روی عرقناکی که من دیدم ازو
دستهٔ گل میکند آیینهٔ فولاد را
۴
چرخ را آرامگاهِ عافیت پنداشتم
آشیان کردم تصّور، خانهٔ صیاد را
۵
گرچه بی رحم است اما بیبصیرت نیست حسن
نعلِ گلگون مینماید تیشهٔ فرهاد را
۶
باز صائب عندلیبان را به شور آوردهای
بر همآوازانِ خود مپسند این بیداد را
تصاویر و صوت


نظرات