صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۷۱

۱

ترا پر چون صدف شد گوش از سیماب در دریا

وگرنه حلقه ذکری است هر گرداب در دریا

۲

ز عادت پرده غفلت شود اسباب آگاهی

که ماهی بستر و بالین کند از آب در دریا

۳

خیال یار را در دیده عاشق تماشا کن

که دارد شور دیگر پرتو مهتاب در دریا

۴

حریم وصل را حیرانیی در پرده می باشد

که شوق آب، ماهی را کند قلاب در دریا

۵

به قسمت می توان برخورد از روزی، نه جمعیت

که از جای دگر گردد صدف سیراب در دریا

۶

غریق عشق بر گرد سر هر قطره می گردد

که ماهی را بود هر موجه ای محراب در دریا

۷

چنین کز گرد عصیان تیره گردیده است جان من

عجب دارم که گردد روشن این سیلاب در دریا

۸

چو دل شد آب، از دل سربرآرد آرزوی دل

که از دریا زند سر مهر عالمتاب در دریا

۹

نگردد آب تا صائب دلت از داغ نومیدی

نخواهی دید روی گوهر نایاب در دریا

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۲۵۶

نظرات