
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۷۲۱
۱
ای زلفت از کمند تمنابلند تر
مژگان ز زلف و زلف ز بالا بلندتر
۲
هر چند عمر رشته شود کوته از گره
زلف تو شد ز عقده دلها بلندتر
۳
از سر هوای عشق به سعی سفر نرفت
این شعله شد ز دامن صحرا بلندتر
۴
هرگز گلی به سر نزدم از ریاض وصل
پیوسته بود دست من از پا بلندتر
۵
در تنگنای قطره بسر چون برد کسی؟
با مشربی ز گردن مینا بلندتر
۶
هر چند نارسایی طالع فزون شود
گردد زبان عرض تمنا بلندتر
۷
پوشیده است یوسف ما از فریب ناز
پیراهنی ز دست زلیخا بلندتر
۸
شد دام زیر خاک ز گرد و غبار خط
زلفی که بود از شب یلدا بلندتر
۹
تا چند خاکمال اسیران دهی، بس است
خطت شد از غبار دل ما بلندتر
۱۰
صائب شکست اگر چه بود سرمه صدا
شد از شکست دل سخن ما بلندتر
تصاویر و صوت

نظرات