
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۷۳۴
۱
از زیر چشم در رخ مستور می نگر
مستور رابه دیده مستور می نگر
۲
از پاکدامنی نکنی گر به می نگاه
باری درآن دو نرگس مخمور می نگر
۳
بگشای چاک سینه وسیر بهشت کن
آیینه پیش رو نه و در حور می نگر
۴
غمگین وشادمان مشواز هیچ حالتی
در انقلاب عالم پرشور می نگر
۵
سیری زخاک نیست تهی چشم حرص را
در کاسه های خالی فغفور می نگر
۶
آخر به آتش است سر و کار ظلم را
انجام کار خانه زنبور می نگر
۷
روی زمین اگر چو سلیمان ازان توست
خود رابه زیر پای کم از مور می نگر
۸
فربه مساز لقمه تن رابه آب ونان
آخر به تنگی دهن گور می نگر
۹
شبنم به آفتاب ز پاس ادب رسید
با یار دل یکی کن و از دور می نگر
۱۰
تاممکن است از سخن حق خموش باش
صائب به دار عبرت منصور می نگر
تصاویر و صوت

نظرات