صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۷۴۱

۱

نخل خزان رسیده ما را فشانده گیر

برگ ز دست رفته ما را ستانده گیر

۲

تعجیل در گرفتن دل اینقدر چرا؟

آهوی زخم خورده ما را دوانده گیر

۳

زان پیشتر که خرج نسیم خزان شود

این خرده ای که هست چو گل برفشانده گیر

۴

چون عاقبت گذاشتی و گذشتنی است

خود رابه منتهای مطالب رسانده گیر

۵

از مغرب زوال چو آخر گزیر نیست

چون آفتاب روی زمین راستانده گیر

۶

چون دست آخر از تو به یک نقش می برند

نقش مراد بر همه عالم نشانده گیر

۷

درخاک، نعل تیر هوایی در آتش است

مرکب به روی پیشه گردون جهانده گیر

۸

این آهوی رمیده که رام تو گشته است

تا هست درکمندتو، از خود رمانده گیر

۹

چون کندنی است ریشه ازین تیره خاکدان

دردل هزار نخل تمنا نشانده گیر

۱۰

زین صید گاه هیچ غزالی نجسته است

درخاک و خون شکاری خود رانشانده گیر

۱۱

خواری کشیدگان به عزیزی رسند زود

از بند و چاه، یوسف خودرا رهانده گیر

۱۲

دنیا مقام و مسکن جان غریب نیست

این شاهباز رازنشیمن پرانده گیر

۱۳

چون نیست هیچ کس که به داد سخن رسد

صائب به اوج عرش، سخن را رسانده گیر

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۰۸

نظرات