صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۷۴۳

۱

از هیچ آفریده به دل گرد کین مگیر

در زندگی قرار به زیر زمین مگیر

۲

نتوان به علم رسمی از آتش نجات بافت

در پیش روی خود سپر کاغذین مگیر

۳

سیلاب را ملاحظه از کوچه بند نیست

زنهار پیش دیدهٔ من آستین مگیر

۴

شمع از گداز یافت به افسردگی نجات

راه سلوک بی نفس آتشین مگیر

۵

پیوست نور شمع به صبح آفتاب شد

دامان یار جز به دم واپسین مگیر

۶

از روی آتشین دل سنگ آب می شود

آیینه پیش طلعت آن مه جبین مگیر

۷

دل را مکن شکار به دزدیدن نگاه

این صید رام را به کمند و کمین مگیر

۸

صائب گزیده می شود از نیش منتش

زنهار شهد تاز مگس انگبین مگیر

تصاویر و صوت

نظرات