
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۷۹۸
۱
مگر به فکر سواری است آن نگار امروز؟
که نیست فتنه خوابیده را قرار امروز
۲
کدام سنگ ملامت هوای من دارد؟
که نیست در دل دیوانه ام قرار امروز
۳
گذشت آن که خزف اعتبار گوهر داشت
به نرخ خاک بود در شاهوار امروز
۴
همیشه انجمن روزگار ناخوش بود
ترا خیال که خوش نیست روزگار امروز
۵
مدار چشم ترحم ز تیغ یار که نیست
نم مروت در هیچ جویبار امروز
۶
دلیر در سر بازار حشر خرج کند
گرفت هرکه زر خویش را عیار امروز
۷
فغان که نیست درین شیشه های سیمابی
می آنقدر که مرابشکند خمار امروز
۸
همیشه فکرت صائب شکار دل می کرد
کمند ناله او نیست دل شکار امروز
تصاویر و صوت


نظرات