
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۸۱۴
۱
از کاوکاو آن مژه ام بیخبر هنوز
نگرفته خون من به زبان نیشتر هنوز
۲
باآن که عمرهاست که از سر گذشته ام
صندل نمی برد ز سرم درد سر هنوز
۳
روزی که آه من به هواداری توخاست
درخواب ناز بود نسیم سحر هنوز
۴
شامی که طره تو میان رابه فتنه بست
سنبل نبسته بود به گلشن کمر هنوز
۵
صبحی که چشم من به رخ اشک باز شد
پیمان نبسته بود صدف با گهر هنوز
۶
درخواب بوسه ای ز دهانش ربوده ام
می سوزد از حلاوت آنم جگر هنوز
۷
باآن که شد ز سنگ حوادث حریربیز
این شیشه هست گوش به زنگ خطر هنوز
۸
الماس را دونیم تیغ آه من
گرم است زخم خصم، ندارد خبر هنوز
۹
دل خون شد و همان ستم آسمان بجاست
گل کرد شمع (و)باد صبا در بدر هنوز
۱۰
صائب اگر چه بر سر طوبی است جای من
درآتشم ز کوتهی پال و پر هنوز
تصاویر و صوت

نظرات