
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۸۱۷
۱
چون شمع اشک در طلب مدعا مریز
نقد حیات خود چو شرر برهوا مریز
۲
بی عزتی به اهل سخن مایه غم است
زنهار خرده های قلم زیر پا مریز
۳
باید اگر به مردم بیگانه جان فشاند
زنهار آبرو به درآشنا مریز
۴
آتش تمیز خارو خس از گل نمی کند
ای ساده لوح گل به گریبان ما مریز
۵
از مفلسان زبان ملامت کشیده دار
زنهار خون ماهی بی فلس را مریز
۶
صائب گذشت از دو جهان در وفای تو
خونش به خاک راه به تیغ جفا مریز
تصاویر و صوت


نظرات