
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۸۲۹
۱
دوزخ ارباب معنی صحبت قال است و بس
هست اگر دارالامانی صحبت حال است و بس
۲
داوری بیهوشی حیرت جهان را برده است
نه همین سوسن درین بستانسرا لال است و بس
۳
می رسند از عاجزی اینجا به منزل رهروان
بی پروبالی درین وادی پروبال است و بس
۴
موج در هرجنبش از حالی به حالی می رود
بحر لنگردار یکتایی به یک حال است و بس
۵
همچو مجنون هیچ کس از رفتن ما داغ نیست
چشم آهو در قفای ما به دنیا است و بس
۶
نه همین سرگشته دارد خاکیان را دانه اش
مرکز افلاک هم آن نقطه خال است و بس
۷
قصر دولت پایدار از دست ارباب دعاست
پشتبان طاق کسری کلبه زال است و بس
۸
از خط و خال تو صائب معنی فهمیده است
ورنه دام اهل معنی نه خط و خال است و بس
تصاویر و صوت


نظرات